(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قالب وبلاگ

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مسعود اکبری مطالب اموزنده) و آدرس m-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


روزی جنگجوی مغول چنگیز خان و ملازمانش به شکار رفتند.اما ان روز علی رغم  شور و اشتیاق ان گروه شکاری پیدا نکردند.چنگیز خان برای پنهان کردن یاس خود از گروه جدا شد  تا به تنهایی قدمی بزند.انها بیشتر از حد انتظار در انجا مانده بودند و خان تشنه و خسته بود.گرمای تابستان تمام نهر ها را خشکا نده بود و ابی برای نوشیدن پیدا نمی کرد! سپس در کمال شگفتی متوجه باریکه ی ابی شد که از پشت صخره ای که در مقابلش بود جاری می شد.

شاهین شکاری اش را از روی بازویش برداشت و جام نقره ای را که همیشه همراهش داشت را بیرون اورد.از انجایی که جریان اب بسیار کم بود  مدت زیادی طول کشید تا جام پر شد.و درست هنگامی که خان جام را بلند کرد تا بنوشد شاهین به پرواز در امد و جام را از دستهای او ربود و به زمین انداخت.

چنگیز خان عصبانی شد اما به شاهین علاقه داشت و فکر کرد شاید او هم تشنه است.جام را برداشت و بار دیگر در ان اب ریخت اما این بار جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین به ان حمله ور شد و اب را بر زمین ریخت!

چنگیز خان این پرنده را ستایش می کرد اما حاضر نبود تحت هیچ شرایطی بی احترامی را تحمل کند و ممکن بود کسی از دور این منظره را ببیند و بعد ها به جنگجویانش بگوید این مبارز بزرگ از عهده ی یک پرنده هم بر نمی اید!

این بار شمشیر را از غلاف کشید و در حالی که یک چشمش به اب بود و چشم دیگرش به شاهین  مشغول پر کردن جام شد.به محض این که جام پر شد و خواست انرا بنوشد  شاهین بار دیگر به طرفش به پرواز در امد و خان با یک ضربه سینه ی پرنده را شکافت.

باریکه ی اب خشک شده بود اما خان تصمیم گرفت ابی برای نوشیدن پیدا کند پس از  صخره بالا رفت تا به سر چشمه برسد.در کمال شگفتی چشمه ای را یافت که در میانش یکی از سمی ترین مار های ان منطقه مرده بود و اگر از ان اب نوشیده بود بدون تردید جان میداد.

خان در حالی که شاهین مرده را در دست داشت به اردو بازگشت.فرمان داد مجسمه ای زرین از ان پرنده بسازند و روی یکی از بالهایش حک کنند :

اگر دوستی کاری کند که دوست ندارید                               

باز هم دوست شماست                                         

 

و روی بال دیگرش حک کنند:

هر عملی که به واسطه ی خشم باشد                                

محکوم به شکست است!                                     



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 9 مهر 1391 ] [ 22:49 ] [ مسعود اکبری ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی توخود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی توخودعشقی که همزاد منی تو سکوت من وفریاد منی دستای توخورشید ُ نشون میدن چشمای بستمو بیدارمی کنن صدای بال پرنده رو لبات توگوشام دوباره تکرارمی کنن زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه عزیـز با تو بودنه آخرین پناه موندن منه توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی
امکانات وب